جدول جو
جدول جو

معنی کرسی نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

کرسی نشستن
(رِشْ / رُشْ وَ / وِ خوَرْ / خُرْ دَ)
قرار گرفتن بر کرسی.
- بر کرسی نشستن سخن، مدلل شدن آن. قبولی یافتن آن:
نظر بر پایۀ عرش خموشی می توان گفتن
سخن هر جا که بر کرسی نشیند بر زمین افتد.
میر اسداﷲ عریان (از مجموعۀ مترادفات ص 286).
رجوع به ترکیب های ذیل کرسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِ وَ)
تخت نشین. مسندنشین. (ناظم الاطباء).
- کرسی نشین کردن حرف، به کرسی یا بر کرسی نشانیدن و نشستن حرف و جز آن کنایه است از برآمدن از عهدۀ دعوی خود و حرف خود را راست ساختن و راست شدن. (مجموعۀ مترادفات ص 286)
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ تَ)
در تداول عامه، انکار کردن مال کسی که نزد او به امانت یا دین بوده است. مالی را به وام گرفتن و اظهار افلاس یا انکار کردن. مالی را به غصب متصرف شدن و انکار کردن. پس از وام بسیار کردن گفتن که ورشکست هستم و هیچ ندارم با آنکه دارد و یا محتمل است که دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا